عرشیاعرشیا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

تنها بهونه زندگی مامان و بابا

کلاس خلاقیت

عرشیای عزیز از زمانی که کلاس خلاقیت رفتی خیلی کارهای جالب انجام دادی یه جلسه آرزو جون (خانم مربی)گل آورد و گفت هرچی دوست دارید درست کنید و شما گفتی من می خوام زرافه درست کنم ببین قبل از رنگ آمیزی بعد از رنگ آمیزی یه جلسه دیگه گفت 4 تا ماهی بودند از آب دریا خسته شدند و پریدند اومدن بیرون به نظر شما این 4 تا ماهی شما کجا ها رفتند؟ نقاشیش رو بکشید؟ شما گفتی یکی رفت روی کلاه نشست، یکی رفت روی بطری آب، یکی رفت روی فرش بچه، یکی هم رفت توی قاب عکس اینم از نقاشی هات کمک کردن آرزو جون به شما جلسه بعد استفاده از رنگ انگشتی و اشکال هندسی جلسه بعد کشیدن سایه و رنگی کردن آن ...
18 مرداد 1393

عینک بابایی

سلام ماهم، یه روز وقتی من و تو داشتیم می رفتیم خونه تو  توی ماشین عینک بابایی رو زدی و شیطونی می کردی   ...
16 مرداد 1393

عرشیا جون و کیان جون

سلام به رو ی ماهت، پسرم خیلی وقته می خواستم عکس تو و کیان جون(پسر دایی جون) رو تو وبلاگ بذارم اما اصلا موقعیت نمی شد آخه از بس که هردوتون شیطونید نمی موندید من یه عکس بگیرم تا این که یه روز اومدن خونه عزیز (چالوسی) و من خلاصه موفق شدم و اینجا هم خونه خودمون ...
16 مرداد 1393

فیروزکوه

سلام آسمونی، عکس های زیر مربوط می شه به روزی که به اتفاق آقا ابراهیم( شوهر خاله گلی ) و بابایی رفته بودید فیروز کوه ...
16 مرداد 1393
1